کد مطلب:315179 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

گفتم: یا اباالفضل
2- جناب آقای حاج آقا هادوی - دام عزه - كه انسان متدین و موفق می باشد، در یكی از سفرهای زیارت خود به عتبات عالیات عراق (پس از سقوط حكومت ظالم صدام لعنة الله علیه) در سال 1382 شمسی با بزرگواری به نام حاج سید علی آل رسام، در كربلای معلا آشنا شد. او از خادمین رده بالای حرم مقدس قمر بنی هاشم علیه السلام می باشد، و غیر از آن هم، كارخانه ی كاشی معرق دارد و محل كار او، جنب هتل «الغریب» نزدیك حرم قمر بنی هاشم علیه السلام می باشد.

از جمله قضایایی كه آقای سید علی رسام برای آقای هادوی نقل كردند و آقای هادوی به من فرمودند، این معجزه قمر بنی هاشم علیه السلام است. آقای سید علی رسام نقل كرد:

در ماجرای قیام مردمی عراق - به خصوص كربلا در سال 1991 میلادی، كه



[ صفحه 401]



پس از شكست صدام از آمریكا در ماجرای اشغال كویت، اتفاق افتاد و معروف به انتفاضه ی نیمه شعبان گردید - من و حجت الاسلام شهید سید مجید خوئی، فرزند مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خوئی رحمه الله از سران مهم قیام كربلا بودیم. به مدت هیجده روز كنترل شهر و ادارات و اماكن حكومتی در دست مردم بود، كه با خیانت آمریكا و وحشیگری صدام ملعون و حمله ی ناگهانی زمینی و هوائی ارتش و حزب بعث و... حدود صد هزار نفر از مردم بی دفاع كربلا به خاك و خون كشیده شدند و تعدادی بی شمار دستگیر و روانه زندان و...

بالاخره من از كربلا فرار نموده به یكی از آبادی های اطراف پناهنده شدم، شش ماه تمام متواری بودم، شنیدم، دولت كارخانه و اموال مرا مصادره نموده است. من هم از زندگانی در غربت و فراری به ستوه آمدم، ناچار به كربلا مراجعت كرده، خود را معرفی نمودم و قهرا بلافاصله مرا به زندان منتقل كردند و حكم اعدام صادر گردید.

همه می دانیم یكی از وسایل شكنجه و اعدام زندانیان در زندان های صدام، چرخ گوشت های مخصوص آدم ها بوده است، یعنی چرخ گوشت های بزرگی كه به جای گوشت گاو و گوسفند، انسان را داخل آن می گذاشتند و گوشت چرخ شده از آن طرف بیرون می آمد و خدا می داند زندانی گرفتار چه عذابی را متحمل می شد.

خلاصه، یكی از روزها وقتی مأمور می آمد و یكی یكی زندانی ها را به آن اتاق مخصوص شكنجه می برد، یكبار آمد و مرا به اتاق مذكور برد، وارد آن اتاق شدم كه ناگاه چشم من به چرخ گوشت آدم ریزكن افتاد، بی اختیار فریاد زدم: یا اباالفضل!

به محض این كه گفتم: یا اباالفضل! جلاد مخصوص كه كنار چرخ گوشت



[ صفحه 402]



نشسته بود به سربازی كه مرا برده بود، داد زد: این را اشتباهی آوردی، این نیست، این را ببر!

سرباز مرا دوباره به اتاق اولی خودم منتقل كرد و به این ترتیب باب الحوائج اباالفضل علیه السلام این حقیر را از مرگ حتمی نجات عنایت فرمود و البته به لطف حضرتش پس از مدتی از زندان هم آزاد شدم.